ساتیش 7
دستهای کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی میرسن
التماس میکند: آقا ... آقا... دعا میخری؟؟
و حاجی بی اعتنا
تسیبح دانه درشتش را میگرداند و برای فرج آقا دعا میکند ....
ساتیش6(هیچ کس نمیدانست)
و هیچ کس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
که از قلبها گریخته ایمان است....
ساتیش5(چوپان)
به چوپان گفتند:
دنیا چگونه است ؟!
گفت: گوسفندانم را که پشم چینی کردم ، نصفشان گرگ بودن...
ساتیش4(آرامش)
آرامش
یعنی هروقت قهر کردی
مطمئن باشی که تا آشتی کنی ،
ههیشکی جات رو نمیگیره ....
ساتیش3(عشق)
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
گفت آغازش سراسر بندگیست،
گفتمش پایان آنرا بگو؟
گفت پایانش همه شرمندگیست ،
گفتمش درمان دردم را بگو ؟
گفت درمانی ندارد ، بی وفاست
گفتمش یک اندکی تسکین آن؟
گفت تسکینش همه سوز و وفاست
پسری دختر زیبایی دید و عاشق او شد
چند ساعتی با هم قدم زدند که ناگهان
بنز گرانقیمتی جلوی پای دختر ترمز زد
دختر به پسر گفت خوش گذشت ولی نمیتوانم تا آخر عمرم پیاده باشم. بای
سوار ماشین شد و راننده گفت خانم لطفا پیاده بشید من راننده این آقا هستم
انتهاترین انتها